امام خمینی و دانش تاریخ
طرح مسئله
مسئله نوشتار حاضر ذیل معرفت های درجه دو، تأمل در جایگاه دانش تاریخ است. این که تاریخ در قرآن از چه جایگاهی برخوردار است و آیا در تمدن مسلمانان توانسته است موقعیت قرآنی خود را حفظ کند؟ و یا درکج و پیچ تحولات و اندیشه ها در تمدن اسلامی، وضعیت دیگرگونی یافته است؟ پس از تأمل در مقولات بالا، به سراغ تاریخ نگری امام خمینی می رویم تا اندیشه او را در باره دانش تاریخ بکاویم، تا نسبت آن را با آنچه در قرآن و تمدن مسلمانان در حوزه تاریخ نگری رخ داده است، نشان دهیم.
1- قرآن کریم و تاریخ
بدیهی است که قرآن کتاب تاریخی نیست و با هدف تبیین و تشریح حوادث تاریخی نازل نشده است. قرآن، کتاب سعادت و رستگاری است که در قالب وحی بر پیامبر(ص) فرود آمد. با این فرض، تأمل در این متن مقدس، هر خوانندهای را ناخودآگاه به این موضوع سوق می دهد که در قران کریم توجه خاصی به تاریخ وجود دارد، هم از حیث کمی و هم از حیث کیفی. به عنوان مؤیدی برای مبحث اصلی این مقال، مؤلفههای بنیادی نگاه قرآنی به تاریخ را بطور اختصار مورد توجه قرار میدهیم.
1. از نظر کمی بیش از سه پنجم آیات قرآن، مستقیم ویا غیرمستقیم، درباره تاریخ است. تاریخ پیامبران، بزرگان، اقوام، قبایل، اشخاص، مکانها ونیز فلسفه تاریخ (تبیین علل وعوامل زوال و انحطاط اقوام و ملل مختلف) از جمله موضوعاتی است که در قالب آیات تاریخی در قرآن آمده است. این حجم بالا از آیات تاریخی در قرآن کریم به این معنا است که تاریخ آیهی محکمه ای است برای رسیدن به سعادت و رستگاری. یادآوری تاریخ در قرآن وسیله است نه هدف. وسیلهای که انسان بهوسیله آن بتواند راه نجات و فلاح را در یابد و در مسیر زوال و ابتذال گام بر ندارد[1]. بر این اساس تاریخ در قرآن مهمترین ابزار دگرگونی انسانی است.
2. تاریخ در قرآن در ذیل علم اخلاق است. یعنی مهمترین وجه آن تذکر برای عبرت گرفتن انسانها از سرگذشت پیشینیان است. بنابراین قرآن رویکرد اخلاق محور و نتیجهگرا نسبت به تاریخ دارد تا از آن درسی برای حال و آینده انسانی اخذ شود. به همین سبب بخش توصیف رویدادها در قرآن، مختصر است و این نشان از اهمیت اندک موضوع از حیث توصیف در قرآن دارد. برای نمونه میتوان به داستان اصحاب کهف اشاره نمود که خداوند میفرماید:" ... بعضی خواهند گفت که عدهی آن اصحاب کهف سه نفر بود و چهارمین هم سگ آنها و برخی دیگر از روی خیالبافی و غیبگویی میگویند عده آنها پنج نفر بودند و ششمین سگ آنها و برخی دیگر گویند هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها. ای رسول ما، تو با مردمی که این اختلافات (بی نتیجه) را برپا می کنند بگو...(این قدر بر سر قصه یاران کهف بحث و جدل مکنید که) امید است خدای من مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این قصه هدایت فرماید ...." ( کهف/22-23 ). در واقع قرآن پیش از این که تعداد اصحاب کهف را روشن کند، وارد مرحله تحلیل و نتیجهگیری و عبرتآموزی از آن میشود.
1. رویکرد قرآن به تاریخ رویکردی عقلی است و به تکرار و اصرار خواننده را به تفکر و تعقل در حوادث تاریخی فرا می خواند. به همین سبب در غالب آیات تاریخی قرآن، عبارت " افلا یعقلون" و " افلا یتفکرون" آمده است. بر این اساس میتوان گفت، در قرآن ابزار اصلی معرفت تاریخی به عقل و لب است؛ اولوالالباب. ( برای نمونه بنگرید به سوره عنکبوت/35، یوسف/11، اعراف/176، هود/120)
2. تاریخ در قرآن فراتر از یک علم و دانش، به سمت نوعی حکمت و معرفت شهودی و استعلایی برای فراتر رفتن از جزئیات و رخدادها و نقبزدن به گوهر تاریخ، تعالی پیدا کرده است. به عبارت دیگر قرآن، تاریخ را بستری برای معرفت انسانی معرفی میکند که در آن، انسان میتواند خویشتن را ببیند و بشناسد. به بیانی دیگر می توان گفت انسان دو خویشتن دارد، 1- خویشتن معطوف به ذات، آنچنان که در داستان خلقت است و 2- خویشتن معطوف به پدیدار، آنچنان که در تاریخ، بسط و تحقق پیدا کرده است. قرآن از انسان میخواهد که با مطالعه تاریخ، بکوشد خویشتن تاریخی و پدیدارشناختی خویش را به خویشتن ذاتشناسی نزدیک کند. این در حالی است که در قرآن، تاریخ منبع معرفت خداوند است. یعنی تاریخ هم بستر و منبع معرفت انسانی است و هم بستر و منبع معرفت خداوندی. این گونه است که گفته می شود در قرآن، تاریخ از جایگاه بس متعالی برخوردار است.
2- دانش تاریخ در تمدن مسلمانان
سوگمندانه باید گفت آنچه در تمدن مسلمانان در حوزه تاریخنگری رخ داده، تفاوتهای بنیادی با رویکرد قرآنی دارد. اصالت و حجیت نقل در برابر عقل و ارجحیت توصیف در برابر تحلیل، دو مشخصه اصلی تاریخنگاری مسلمانان در سپهر تمدن اسلامی است. اگر چه مسلمانان همانند قرآن به شأن تذکر و عبرتگیری از تاریخ توجه زیادی نشان دادند، اما این توجه، در طبقه بندی علوم، هیچ گاه تاریخ را به دانشی با شأن مستقل در نزد اندیشمندان مرجعی مانند فارابی و ابن سینا سوق نداد. حتی ابنخلدون هم که در ابتدای اثر ارزشمند خود (مقدمه العبر) تاریخ را نوعی حکمت دانست، ( ابن خلدون، 1375، ج1، ص2 ) اما در طبقهبندی علوم، حتی آن را در میان علوم نقلی هم قرار نداد. ( پیشین، ج2، صص883 و پس از آن)
اینکه مسلمانان چرا در توجه و کاربست رویکرد قرآنی به تاریخ از خود غفلت نشان دادهاند، به علل و عوامل زیادی برمیگردد که به چند مورد- به اجمال و به عنوان مؤیدی برای مدعای اصلی این نوشتار- اشاره میشود؛
الف- غلبه سنت یونانی از حیث عدم قائلیت شأن علمی به تاریخ. یونانیها در طبقهبندی علوم برای تاریخ جایگاهی قائل نبودند. این سنت به صورت مردهریگی از فرهنگ یونانی وارد فرهنگ اسلامی شد[2].
ب- حاکمیت فرق نقلگرا و اهل حدیثی که در مبانی فکریشان خردستیز بوده و برای عقل انسانی حجیتی قائل نبودند[3]. بسیاری از منابع تاریخی مرجع، بوسیله نمایندگان فرق نقلگرای اهل حدیثی نگارش یافته که برجستهترین آنان، بدون تردید، محمد بن جریر طبری[4] است.
ج- ارتباط تنگاتنگی که بین دانش تاریخ و گفتمان قدرت و سیاست وجود داشت و حساسیت ویژهای که از سوی صاحبان قدرت اعمال میشد، عرصه را برای ورود صاحبان واقعی فکر و اندیشه در قلمرو تاریخنگاری تنگ و محدود میکرد. بنابراین سلطه استبدادی حاکم اجازه رشد و نمو تأملات عقلی را در حوزه تاریخ شناسی نمیداد. به همین سبب آنان که در عرصه تاریخ ورزی وارد میشدند، وظیفهای که برای خود تعریف میکردند، در توصیف و نقل صرف محدود میشد و فراتر از آن را به صلاح نمیدانستند.
حال با توجه به آنچه درباره رویکرد قرآن به تاریخ و همینطور مؤلفههای تاریخورزی مسلمانان گفته آمد، به تبیین ویژگیهای تاریخنگری امام خمینی می پردازیم تا مشخص شود رویکرد ایشان به دانش تاریخ بیشتر به نگاه قرآنی نزدیک است یا به رویکرد مسلمانان در سپهر تمدن اسلامی؟
3- مؤلفههای تاریخنگری امام خمینی(ره)
اگر چه امام خمینی اثر مستقلی درباره علم تاریخ ندارند اما در آثار مکتوب، سخنرانیها، پیامها و بیاناتشان به شیوههای مختلف درباره علم تاریخ، حوادث تاریخی، فلسفه تاریخ و...اظهار نظر کردهاند[5]. در جداول شماره1و2 از نظر کمی استعمال واژههای یاد شده در آثار شفاهی و مکتوب ایشان نشان داده شده است. این جداول نشاندهنده توجه ویژه امام به مسئلهی تاریخ از جهات مختلف است و اینکه تاریخ به عنوان یک متغیر مهم در اندیشه و گفتار ایشان حضور بسیار پررنگی دارد.[6]
1/3- شرافت دانش تاریخ
امام خمینی از معدود اندیشمندان مسلمان است که دانش تاریخ را جزو علوم شریف دانسته است. برای توضیح این مطلب لازم است در ابتدا بحثی درباره شرافت علوم و اینکه اساساً شرافت یک علم به چیست؟ داشته باشیم و دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در اینباره بررسی کنیم. برای یافتن پاسخ مناسبی به پرسش چیستی شرافت علوم، بایستی به طبقهبندی علوم و معیارهای آن در نزد اندیشمندان مسلمان توجه کنیم. میدانیم در این حوزه غالب اندیشمندان مسلمان، متأثر از نظریات فارابی در احصاء العلوم و دیگر نوشتههای اویند که دغدغه جدی اش ایجاد وفاق بین علوم دینی و علوم یونانی در تمدن مسلمانان در قرن سوم هجری بود. وی در "الرساله فی فضیله العلوم و الصناعات" مینویسد: "برتری دانشها و صنعتها به یکی از سه امر میباشد: یا به شرف موضوع یا به سبب بحث و استقصاء کامل در دلیلها و یا به جهت بزرگی فایدهای که در آن هست، چه آنکه در آینده باشد یا در زمان حاضر. علوم و صنعتهایی که به سبب بزرگی فایده، برغیر خود برتری دارند مانند علوم شرعی و صنعتهایی که در هر زمان و نزد هر مردمی بدانها نیاز هست. و علومی که به سبب پژوهش و استقصاء تام در جستجوی دلیلها بر دیگر دانشها برتری دارند مانند علم هندسه و آنچه برتری آن سبب شرف موضوع آن است مانند علم نجوم. گاهی هر سه فضیلت یا دو فضیلت در یک علم فراهم میگردد مانند علم الهی. "( شهابی، 1353، ص132). بنابراین سه مبنای اساسی در تنظیم مراتب علوم - بنا به گفته فارابی- وجود دارد که عبارتند از: 1- روششناختی ( مبتنی بر سلسله مراتب براهین، استدلالها و انحای شناسایی موجودات)، 2- هستیشناختی و 3- اخلاقی (مبتنی بر سلسله مراتب نیازها، نیکیها و اغراض بشری). این سه مبنا با سه جنبه اصلی علوم پیوند دارند. مبنای هستیشناختی با موضوعات علوم، روششناختی با روشها و شیوههای شناختن اشیای مورد مطالعه و مبنای اخلاقی با اهداف و اغراض علوم ارتباط دارد. ( بکار،1381، ص316 ) این شیوهی طبقهبندی علوم بعد از فارابی مورد قبول اغلب اندیشمندان مسلمان قرار گرفت و تبدیل به قاعدهای مسلط در تمدن مسلمانان گردید.
در تمدن مسلمانان که به طور کلی فقری در خصوص تأملات فلسفی درباره دانش تاریخ وجود داشته، یا اساساً تاریخ در طبقهبندیهای علوم مورد توجه قرار نگرفته و به عنوان دانشی با شأن علمی مستقل از آن سخنی به میان نیامده است( مثل فارابی و ابن سینا در آثارشان)، یا اگر از این نظر دانش تاریخ مورد توجه قرار گرفته، صرفاً از حیث شرافت موضوعی و اخلاقی بوده است. نمونه برجسته چنین رویکردی، ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابنفندق( م: 565هـ .) است که در اثر ارزشمند «تاریخ بیهق» مقدمهای هفده صفحهای درباره اهمیت، ارزش و فایده علم تاریخ نوشته و آنرا همردیف با علم حدیث و علم انساب، جزو علوم شریف معرفی کرده است. ( بیهقی، 1968، ص3 ) اما شرافتی که ابنفندق درباره علم تاریخ از آن سخن گفته، تنها شرافت موضوعی و اخلاقی است و به شرافت روشی تعمیم پیدا نکرده است. زیرا وی پس از آنکه حدیث منسوب به پیامبر (ص) را نقل میکند که «العلم علمان؛ علم الادیان و علم الابدان»، ( همان، ص7 ) علم تاریخ را مرکب از علم ادیان و علم ابدان می داند و بدین وسیله شأن والایی را برای آن قائل میشود. اما در ادامه عنوان میکند که علم تاریخ «علمی شنیداری» ( همان، ص11 ) است که در آن «انسان مبتنی بر قوهی حس» با مجموعهای از گزارههای مبتنی بر «حفظ مطلق» ( همان، ص7 ) سر و کار دارد. بنابراین تاریخشناسی به زعم او در ردیف «علوم اخسّ» قرار میگیرد که با قوهی عقل نسبتی ندارد و علمی است آسان فهم که « مدار افلاک آن بر قطب نقل» ( همانجا ) است.
این تناقضگوییهای ابنفندق ریشه در همان مسئلهای دارد که اشاره شد. اینکه وی صرفاً به شرافت موضوعی و اخلاقی علم تاریخ قائل بود و آن را فاقد شرافت روشی میدانست. تفکر ابنفندق نمونه بسیار گویایی است از تفکر اندیشمندان مسلمان در عهد میانه اسلامی. اینک پرسش جدی این است که آیا اندیشه تاریخی امام خمینی هم از چنین تناقضاتی رنج میبرد؟
امام خمینی در چند جا از آثار قلمیاش، درباره شرافت علم تاریخ سخن گفته که نشان میدهد اندیشه وی درباره دانش تاریخ از نظمی منطقی و درونی برخوردار بوده و عاری از هر گونه تناقض است. به این صورت که ایشان هم به شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ قائل بودند و هم به شرافت روشی آن. ادله و براهینی که برای اثبات این مدعا می توانیم برشمریم به شرح زیر است؛
1/1/3- شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ
آنانی که قائل به شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ هستند، با پیش فرض سودمندی تاریخ و امکان درس گرفتن از آن، در باب فایده تاریخ سخن گفته اند. به عبارت دیگر سخن گفتن در باره شرافت موضوعی و اخلاقی تاریخ ذیل مبحث فایده مندی و یا عدم فایده مندی تاریخ طرح می شود که در نگاه کلان دو دسته اصلی را تشکیل می دهند؛ دسته نخست اعتقادی به سودمندی تاریخ ندارند و اساسا انسان را در درس گرفتن از آن ناتوان می دانند. اما دسته دوم با اعتقاد به فایده مندی تاریخ، توجه انسان را به آن، در متن زندگی، بسیار سودمند ارزیابی می کنند.
الف- براهین دسته نخست(قائلین به ناسودمندی تاریخ)
از دلایلی که قائلین به ناسودمندی تاریخ مطرح می کنند، عدم تکرار آن است. به زعم آنان هر حادثه و شرایط تاریخی منحصر به فرد است. شاید تشابهاتی میان حوادث و شرایط تاریخی وجود داشته باشد، اما همه می دانند که تاریخ عینا تکرار پذیر نیست. وجود مشخصه تکرار ناپذیری حوادث تاریخی، اذهان را به این سمت سوق داد که اساسا انسان همواره در شرایط و موقعیتی زیست می کند که به سبب عدم تکرار پذیری، همیشه آن شرایط، خاص و ویژه است. به این معنا که قابل مقایسه و تطبیق با هیچ شرایط تاریخی دیگری نیست. حتی آنان به این حد از ناسودمندی تاریخ بسنده نکرده و اظهار داشته اند که تشابه سازی انسان بین شرایط اکنون و شرایط گذشته، در مواردی باعث ضرر و زیان هم شده است. گاهی این تشابه سازی ها مورخ را به نتیجه گیریهای غیر واقعی سوق داده که حاصلی جز خسران ندارد. هگل می گفت "تمام آنچه از تاریخ می توان آموخت این است که از تاریخ هیچ نمی توان آموخت". ( Hegel, 1975, p. 6 ) همو در جای دیگری می نویسد:"تجربه نشان داده است که ملتها و دولتها هرگز چیزی از تاریخ یاد نمی گیرند." (ibid )
تأکید صاحب نظران فوق بر این است که هر موقعیت تاریخی، "خاص" و "منحصر به فرد" است. فلذا تعمیم و یا برابر سازی و تشابه سازی آن با موقعیت های زمان حال برای برون رفت از مسائلی که انسان اکنون مبتلابه آن می باشد، خطا و بی حاصل است و حتی می تواند انسان را درگیر مسائل تازه تری بکند.
مشکل دیگری که برای درس گرفتن از تاریخ و فایده مندی آن مطرح می شود، استناد به یکی دیگر از مشخصات علم تاریخ است که از آن به "گزینشی بودن"[7] یاد می شود. اینان براین اعتقادند که تاریخ انبانی از داده های جورواجور و ضد و نقیض است که هر مراجعه کننده ای، از آن آنچه را می پسندد و با پیش فرض هایش سازگاری دارد، انتخاب می کند و درمقابل، هر آنچه را که با افکار و اندیشه ها و پیش فرض هایش ناسازگار است، به کناری گذاشته و یا اساسا نمی بیند. همه این مراجعه کنندگان به تاریخ هم تصورشان بر این است که به دنبال واقعیت های تاریخی هستند و بر اساس آن واقعیت ها پی گیر شناخت و بهسازی هر چه بهتر جامعه امروزی شان بوده و هستند. بنابراین در این رویکرد، داده های تاریخی حکم ابزاری خنثی در اختیار جریانها، گروهها و مشرب های فکری گونه گون را پیدا می کنند که هر کدام ادعای نشان دادن راه سعادت و خوشبختی را برای انسان دارند. بدترین شیوه برای حصول بینش نسبت به گذشته، آنگونه که بوده، بررسی آن با نگاه ثابت به امروز است. "کنونی اندیشی"[8] همیشه بزرگترین عامل تحریف و کژنمایی گذشته، بزرگترین منشا تفکر برخلاف جهت زمان و بزرگترین دشمن تاریخی اندیشی بوده است. هر تاریخی که به قصد تبلیغات و اشاعه مرام نوشته شده باشد، ناشی از کنونی اندیشی است. به معنای اینکه هدف اش رسیدن به مقاصد امروزی است.
مطلب دیگری که قائلین به عدم فایده و سودمندی تاریخ عنوان می کنند مربوط به خصایص ذاتی انسان است. به این معنا که انسان به سبب داشتن ویژگی های ذاتی مانند نسیان و غفلت نمی تواند از تاریخ به مثابه سرگذشت انسان های گذشته درس بگیرد. نسیان، آفت حافظه انسانی است. آنچه مشمول زمان شود آرام آرام از ذهن انسان پاک می شود. وجود آفت نسیان باعث می شود انسان در زیست انسانی خود همواره با فراموشی درگیر باشد. فلذا علت بسیاری از خطا های انسانی به فراموشی بر می گردد. به تعبیر عطاملک جوینی، "...متاسفانه از وقوع نظایر چنین حوادثی، هیچ عبرتی بر آدمی نیست، بلکه آز و طمع هر روز افزونتر شود و این وقایع بی زمان مانع از آن نیست و نصیحت را گوش شنوایی پیدا نمی شود. " (ثروت، 1362، ص140 )
از سوی دیگر انسان با ویژگی های دیگری نیز در ذات خود روبرو است که از آن به عنوان "غفلت" یاد می شود. انسان علیرغم آگاهی به سرگذشت انسان های گذشته باز هم در حیات اجتماعی خود دچار اشتباه و خطا می شود. علت آن چیزی جز وجود عنصر "غفلت" در ذات انسان نیست. به قول مولانا:
استن این عالم ای جان غفلت است هوشیاری این جهان را آفت است ( مولوی، 1386، دفتر اول، ص125)
اگر انسان خصیصه های "غفلت" و "نسیان" را در وجود خود نداشت، شاید به آسانی می شد ادعا نمود که انسان امروزی بهتر و کامل تر از انسان دیروزی، می توانست با عدم تکرار خطاهای گذشتگان، در ادامه حیات اجتماعی، خویشتن را در شرایط مطلوب تری قرار دهد. اما واقعیت های اجتماعی چیز دیگری را به ما گوشزد می کنند و آن هم این که انسان حافظه تاریخی خود را همواره با "نسیان" و "غفلت" در کنار هم دارد. خیلی از خطاهای گذشتگان به همین سبب در زندگی انسانی دوباره تکرار می شود. تا آنجا که شاید نتوان با قاطعیت ادعا کرد که زندگی انسان امروزی بهتر و سالم تر از انسان دیروزی است. معتقدین به عدم سودمندی تاریخ با طرح مباحث یاد شده اساسا درس گرفتن انسان را از آن ممتنع می دانند.
ب- براهین دسته دوم( قائلین به سودمندی تاریخ )
اما دسته دیگری از اهل نظر دیدگاه متفاوتی را در این باره بیان می کنند. اعتقاد آنها بر این است که تاریخ علمی سودمند است که انسان با درس گرفتن از آن می تواند خوشبختی دنیوی و سعادت اخروی را برای خود رقم بزند. از این رو خیلی از نویسندگان دوره سنت در مبحث فایده تاریخ به مقوله "عبرت" تاکید فراوان دارند. در نگاه آنان عبرت گرفتن از تاریخ هم دارای فواید دنیوی و اخروی است؛ "بدان که تاریخ علمی است مشتمل بر شناختن حالات گذشتگان این جهان که چون اهل بصیرت به نظر اعتبار بر مصداق (فاعتبروا یا اولی الابصار) بدانند که احوال مردم حال را مآل کار بر همان منوال خواهد بود و غرض از آن مجرد قصه خوانی و خوش آمد طبع و هوای نفسانی نباشد. و غرض کلی و مقصود اصلی بر آن باشد که از داشتن آن فایده دین و دنیا به حاصل آرد که اگر مقصود از آن فایده دارین نبودی خدای تعالی عز شانه – در کلام مجید ذکر انبیا و اولیا که پادشاهان دین و دنیااند- نکردی و احوال کفره و فجره و فسقه را- که خسرالدنیا والآخره اند- هم به استقصا یاد نفرمودی". ( ظهیرالدین مرعشی، 1345، صص8-5 ) روزبهان خنجی هم می نویسد: "...{علم تاریخ} علم به وقایع امم سالفه و حوادث ماضیه که عبارت از علم تاریخ و قصص است از جمله علومی باشد که در تذکیر امت ضروری است." ( خنجی، 1382، ص78 )
در اکثر منابع تاریخی فایده تاریخ بدین شکل و سیاق و مبتنی بر رویکرد قرآن کریم که عبرت گیری از آن را مورد تأکید قرار داده، آمده است. بهر حال مبحث فایده تاریخ در دوره سنت مورد توجه خاص بویژه از سوی ادیان آسمانی و آئین های بشری قرار گرفته است.
در دوره مدرن فایده تاریخ بیشتر به عنوان مقوله هویت بخش مورد توجه قرار گرفته است. با شکل گیری جریان های فکری مانند ناسیونالیسم، قوم گرایی و... تسخیر تاریخ برای اخذ هویت ملی و قومی، دوباره اذهان را به صورت جدی متوجه این رشته علمی نمود. بویژه با ظهور کشورهای جدیدالولاده، تاریخ به عنوان مهم ترین ابزار هویت سازانه مورد توجه آنان قرار گرفت. در جهان معاصر با ظهور اندیشه های جدیدی مانند جهانی سازی و... حفظ هویت های قومی، محلی و منطقه ای دغدغه اصلی کسانی شد که به گونه ای خود را در معرض اندیشه ها و فرهنگ های مسلط جهانی احساس می کردند. شعار بازگشت به خویشتن برای حفظ خود در مقابل هجمه دیگران بیش از پیش از زبان اندیشمندان و ایدئولوگها به گوش می رسید. در همه این اوضاع و احوال، تاریخ به عنوان نمایشگر شناسنامه هویتی هر قوم و ملتی عزیز شمرده می شد. بنابراین فایده گرایان در دوره مدرن بر توجه به تاریخ به سبب ویژگی هویت بخشی آن تاکید زیادی نمودند.
دیدگاه امام در باره فایده تاریخ، هماهنگ با دسته دوم یعنی قائلین به سودمندی تاریخ است.
اعتنای ایشان به تاریخ از حیث موضوعی و اخلاقی، از آن جهت است که تاریخ را عرصه تجلی و ظهور انبیاء، اولیاء و مردان بزرگی میداند که مطالعه و تأمل در سرگذشت آنان، انسان را به سمت تعالی و شناخت هر چه بیشتر خدا و انسان سوق میدهد. بهزعم ایشان تاریخ از آن حیث که همواره برای انسان عبرتگیری از گذشته را به دنبال دارد و نیک و بد احوال پیشینیان را به یاد میآورد، شریف است. بنابراین تاریخ از آن نظر که عرصه عبرت و تذکر است، شریف است؛
«ذکر احوال رجال بزرگ و اولیاء و انبیاء که در قرآن کریم و احادیث شریف وارد شده، برای تاریخگویی نیست، بلکه برای تکمیل بشر است که از حالات بزرگان عالم عبرت گیرند و خود را به صفات کریمه آنان و اخلاق فاضله ایشان متّصف کنند.» ( امام خمینی، شرح حدیث "جنود عقل و جهل"، 1377، ص 348 )
امام معتقد است که اگر به تاریخ با نظر عبرت و تذکر بنگریم، منبع معرفت و حکمت برای تحصیل «علم به الله» و «علم به معاد» خواهد بود. در این صورت تاریخ جزو اقسام ثلاثه علوم شریفی میشود که مورد اشاره پیامبر (ص) قرار گرفته است؛
"فرمود پیغمبر: همانا علم منحصر به سه چیز است؛ آیهی محکمه، یا فریضهی عادله، یا سنت قائمه».
( امام خمینی، شرح چهل حدیث، 1371، ص385 ) ایشان در توضیح این حدیث نبوی مینویسد: " بدان که «آیهی محکمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه. و «فریضهی عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیهی قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه." ( همانجا، ص 391 ) و ادامه میدهند:
"بدان که بسیاری از علوم است که بر تقدیری داخل یکی از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم(ص) ذکر فرمودند، مثل علم طب و تشریح و نجوم و هیئت و امثال آن، در صورتی که نظر آیت و علامت به سوی آنها داشته باشیم. و علم تاریخ و امثال آن در صورتی که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس، آنها داخل شوند در «آیهی محکمه» که بهواسطه آنها علم به الله یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود. و گاه شود که تحصیل آنها داخل در « فریضهی عادله» و گاه داخل در «سنت قائمه» شود." ( همانجا، ص396 )
بنابراین میتوان گفت دانش تاریخ چون عرصه عبرت، تذکر و شناخت سرگذشت نیکان است، از جایگاه متعالی در ذهن و اندیشه امام برخوردار است. به عبارت دیگر، مفهوم تاریخ در اندیشه امام خمینی اغلب از بار معنایی مثبتی برخوردار است. به زعم ایشان علم تاریخ بیش از آنکه عرصه تاخت و تاز شخصیتها و حوادث منفی باشد، میدان و جولانگاه خوبان و نیکان است. بر این اساس، امام ساحتی قدسی برای تاریخ قائل است. ساحتی که حقایق و واقعیتها در آن عریان میشود. ساحتی که در آن حق به حقدار میرسد و حقانیت مظلومان و ستمدیدگان در مقابل ظلم ستمگران و ظالمان به اثبات میرسد. جایی که سره از ناسره تمیز داده میشود. از این نظر، امام تاریخ را میدان رسوایی بدان میداند و دادگاهی بیرحم که ناگزیر، روزی برای ستمگران تشکیل میشود. ( برای نمونه بنگرید: صحیفه امام، ج1، ص 289،ج4، ص 24و ج7، ص 495و ج3، ص 354 )
2/1/3- شرافت روشی دانش تاریخ
امام در توجه به شرافت موضوعی و اخلافی دانش تاریخ، هماهنگ با اندیشمندان مسلمان در تمدن اسلامی عمل کرده است. اما نکته برتری ایشان، تعمیم این شرافت به حوزه روش است. یعنی علاوه بر شرافت موضوعی واخلاقی، به شرافت روشی دانش تاریخ در دو سطح توجه نمودهاند؛ سطح نخست این است که ایشان مدار دانش تاریخ را بر قوه عقل استوار دانستهاند. به این معنا که مهمترین قوهی انسانی که در دانش تاریخ درگیر میشود، قوه عقل و استنتاج است. این برخلاف نظر غالب اندیشمندان مسلمان است که دانش تاریخ را به قوهی نقل و سماع پیوند میزنند که برای نمونه – پیشتر- از ابنفندق یاد شد. بر این اساس امام میزان و معیار اصلی سنجش و ارزیابی دادههای تاریخی را عقل انسانی میداند و معتقد است که اگر «روایاتی در کتابها باشد که با عقل انسان نسازد، باید همان روایات را کنار گذاشت». ( امام خمینی، کشف الاسرار، بی تا، ص317 ) تاریخ نقلی و روایی از نظر ایشان فاقد ارزش و اعتبار است و انسان به واسطه آن نمیتواند به سمت شناخت خود و خدایش پیش برود؛ «...[مورخ واقعی آن است که] از تاریخ بزرگان دین و ائمه معصومین اکتفا به سال و روز وفات و تولد و مقدار عمر شریف و امثال این امور که چندان فایده بزرگی ندارد، نکند. بلکه عمده سیر او در سیر و سلوک ایمانی و عرفانی آنها باشد که معاملات آنها در عبودیت چه بوده و در سیر الیالله چه مشیی داشتهاند و مقامات عرفانی آنها که از کلمات معجز آیات آنها بدست میآید چه اندازه بوده؟ ( امام خمینی، آداب الصلوه، 1370، ص147 ) »امام در مقام آسیبشناسی مطالعات اسلامی در خصوص انبیاء و ائمه معصومین (ع)، همین موضوع را مورد تأکید قرار داده و بر این اعتقاد پای میفشارد که آنچه در مطالعه حیات ایشان حائز اهمیت است، تأمل در چرایی و فلسفه عمل و اندیشه و ماهیت و مبانی بعثت و رسالت آنان است؛«... و از تاریخ حیات آنها[انبیاء و ائمه هدی (ع)] به قشر و صورت اکتفا کردیم و از آنچه غایت بعثت انبیاء علیهم السلام است به کلی صرف نظر کردهایم.» ( همانجا )
در سطح دوم، دشواری اجتهاد تاریخی در مقابل اجتهاد فقهی- حدیثی است که تلویحاً مورد اشاره امام قرار گرفته است. توضیح اینکه در اجتهاد فقهی- حدیثی روال به شناسایی راویان و روایت بر اساس منابع رجالی و حدیثی است و اگر خدشهای بر عدالت و وثاقت راویان وارد شود، روایات آنان نیز مجروح و از اعتبار ساقط میشود. در مقابل اگر منابع روایی، عدالت و وثاقت راویان را به معنای عام کلمه مورد تأیید قرار داد؛ روایت، ثقه ارزیابی شده و از وزن و اعتبار بالائی برخوردار میشود. به نظر امام بر اساس چنین رویهای حصول اجتهاد فقهی- حدیثی نسبت به اجتهاد تاریخی که در آن قضاوتها و استنتاجات مبتنی بر گزارشهای راویانی است که نمیتوان بر عدالت و وثاقت آنان شهادت داد، آسانتر است. از سوی دیگر حذف راویان تاریخی هم غیرممکن است، زیرا بخش زیادی از دادههای تاریخی از طریق همین راویان بدست آمده است. بنابراین قضاوت در این عرصه که در آن صحیح و سقیم و سره و ناسره کاملاً در هم فرو رفته و مورخ با مجموعهای از گزارشهای ثقه و ناثقه- به طور همزمان- درگیر است و امکان حذف و کنار گذاشتن روایات راویان ضعیف را ندارد و بایستی بر اساس گزارشهای راویان ثقه و غیرثقه به اجتهاد تاریخی دست یازد، امری بس دشوار و صعب است که ضرورت ورود عقل و تحلیلها و تأملات عقلانی را در آن بیش از هر حوزهی علمی دیگری ایجاب میکند.
حضرت امام در همین زمینه - تفاوت اخبار تاریخی و اخبار حدیثی- مینویسند:
«...میان اخبار بیشتر تواریخ و اخبار کتب احادیث این فرق روشن هست که در تاریخ وثوق و اطمینان نیست زیرا از احوال اشخاصی که نقل شده و وسیلههایی که خبر به ما رسیده درست اطلاعی نداریم. لکن در اخبار ما اینطور نیست. علما و محدثین ما هر حدیثی را که میآورند میتوانند از روی کتابهای رجال ثابت کنند که این خبر مورد وثوق است یا صحیح است[و] یا مورد اطمینان نیست و نباید به آن عمل کرد. الآن ما کتابهای هزار سال پیش از این را مانند کتاب کافی که از بزرگترین کتابهای حدیث است بوسیله اشخاص مورد اطمینان و وثوق بطور مسلسل نقل می کنیم و احوال رجال خود کافی نیز معلوم و مضبوط است. پس اگر تاریخ را هم کسی نپذیرد برای آنکه از ناقلین اخبار آن بیاطلاع است، حق ندارد اخبار کتابهای حدیث را نپذیرد.» (امام خمینی، کشف الاسرار، ص307 )
از فقره بالا چنین میتوان برداشت کرد که به زعم امام تکلیف روایات حدیثی روشنتر از روایات تاریخی است. زیرا زنجیره راویان حدیث در منابع حدیثی قابل ردیابی است و میتوان بر اساس جستجو در احوال و کیفیت راویان درباره روایات حدیثی، قضاوتهای دقیقی ارائه داد. در مقابل، این وضعیت درباره اخبار تاریخی که اولاً برخی از راویان آن معلوم نیست و در ثانی بر فرض هم که معلوم باشد، قابل حذف نیست، استنباط او استنتاج تاریخی را برای محققان تاریخ دشوار میسازد. محقق تاریخی، فرض بر اینکه به این جمعبندی برسد که شرف الدین علی یزدی در تاریخ تیموریان و یا آصف الحکما در تاریخ بعد از صفویه تا دوره فتحعلیشاه قاجار، راویان ثقهای نیستند، امکان حذف و یا نادیده گرفتن ایشان وجود ندارد. زیرا وضعیت درباره اغلب مورخان و راویان تاریخی به همین شکل است. امام هم به این موضوع درباره اخبار تاریخی اذعان دارد؛ « اگر بنا باشد با نقل یک خبر نادرست مردم دست از تمام اخبار اشخاص بردارند باید نظام زندگی را بهم زنند زیرا هیچ کس از خطا و اشتباه خالی نیست و ناچار در میان خبرهای او یک چیز نادرست پیدا میشود. پس باید مردم از پذیرفتن اخبار به کلی خودداری کنند. با آنکه همه میدانیم نظام جهان و زندگی به پذیرفتن اخبار برپاست.» ( همان، ص328 )
با توجه به آنچه گفته آمد، میتوان نتیجه گرفت که رویکرد امام به دانش تاریخ از حیث روشی نیز استعلاجویانه است و به هیچوجه سخن از علم سماعی، آسانفهم، لذیذ و یا تعابیری از این دست درباره دانش تاریخ درادبیات امام وجود ندارد و در مقابل بر عقل گرایی، تاملات عمیق در نتایج و پیامدهای رخدادها و غور در ماهیت و غایت رویدادها و عبرت گیری از آن ها، تاکید می کند..
به عنوان موخره ای برای نوشتار حاضر چند نکته مستقل دیگر در باره نگاه تاریخی امام ذکر می شود؛
الف- یکی از مباحثی که در حوزه معرفت شناسی تاریخی مطرح است، دخالت حیث التفاتی مورخان در گزارش رویداد های تاریخی است. تعبیر حیث التفاتی که از آن ماکس وبر است، ناظر به مولفه هایی مانند زمان، مکان، ساخت قدرت و ارزش های مورخان است که زاویه دید آنان را در گزارش تاریخ شکل می دهد. به عبارت دیگر دخالت حیث التفاتی مورخان، اجازه نگاه بی طرفانه به حوادث را از مورخان سلب می کند. زیرا هیچ مورخی در نقطه مختصات صفر و خلا نمی ایستد تا به گزارش حوادث بپردازد. بلکه همواره از منظری به منظره تاریخ می نگرد که همان حیث التفاتی اوست.
حضرت امام در چند مورد این مسئله مهم معرفت شناختی را در حوزه تاریخ مورد توجه و تأکید قرار داده و نسبت به تاریخ سازی کانون های قدرت و قلب حقایق تاریخی هشدار داده اند؛ "اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفته اند، می نویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول می دانند که کتاب شان بناست به چه نتیجه ای برسد و در آخر به همان نتیجه هم می رسند." ( صحیفه امام، ج21، ص239 ) در جای دیگری همین موضوع را به بیان دیگری مورد تاکید قرار می دهند؛ "امروز کتاب ها و رساله های فراوانی چاپ و یا در دست چاپ است که عامدا یا اشتباها برای دروغ پردازی و تاریخ سازی بنا شده است." ( همان، ج17، ص343 )
ب- در ذیل مبحث فایده تاریخ، یکی از موضوعاتی که روی آن تاکید می شود، ویژگی هویت بخشی این دانش و حوزه معرفتی است که پیشتر بدان اشاره شد. اینکه برای هر انسانی، گذشته تاریخی اش که تشکیل دهنده هویت فردی و جمعی اوست، بسیار حائز اهمیت است. بنابراین دانش تاریخ عرصه ای است که انسان در آن رگ و ریشه و اصالت اش را جستجو می کند تا بوسیله آن، "خود" را تعریف کند و به آن ببالد.
حضرت امام از نقطه نظر هویتی توجه خاصی به دانش تاریخ دارد و توصیه می کند که باید به تاریخ مراجعه و در آن تامل نمود تا به خودشناسی رسید؛ "ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم که چی بودیم، ما در تاریخ چه بوده و چه هستیم، چه داریم، تا این ها را نفهمیم، استقلال نمی توانیم پیدا بکنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمی شود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید." ( همان، ج10، ص 76 )
اما دقیقه ای که اینجا وجود دارد، این است که در میان شاخص های هویتی، مهم ترین شاخصه برای امام "اسلام" است و در مرتبت دوم "ایران". به عبارت دیگر در نظر ایشان هویت اسلامی و دینی نسبت به هویت ایرانی و ملی اصالت و اعتبار بیشتری دارد. از این روست که یکی از اعتراض های شدید و مکرر ایشان به رژیم پهلوی، تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی است؛"...تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها و خدا می داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم(ص) کرد، این خیلی جنایتش بالاتر از این کشتارهایی است که کرده است. کشتارها ( را ) موازنه اگر بکنیم با این یک کاری که تغییر تاریخ رسمی اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهای آتش پرست به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همه خیانت هایی که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را می خواست از بین ببرد، این علامت اسلام را می خواست از بین ببرد. نفت های ما را فرستاد و برده و داده است به آنها، این ها امور مادی است، البته خیانت است. خیانت به یک ملتی است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیه تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم این کار را کرد." ( همان، ج4، ص 163 )
در همین راستا، امام چندان نگاه مثبتی به تاریخ سیاسی و سلاطین گذشته ایران ندارد و به تبع آن، گذشته سیاسی ملی را چندان مایه مباهات نمی داند[9]؛ "... یک ملتی که در طول تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده، در طول تاریخ،2500 سال زیر سلطه سلاطینی بوده است که همه اش جور بوده، حتی آن عادل هایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیث ها بوده، حتی آن شاه عباس جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده، پسر خودش را کور کرده، در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده". (همان، ج4، ص 239 )
نتیجه
امام خمینی مورخ و تاریخ شناس به معنای حرفه ای آن نیست. اما در برخی از آثار مکتوب و غیر مکتوب خود، نگره های بدیع و قابل توجهی را در باره دانش تاریخ ارائه کرده که تأمل در آن ها، موضوع و مسئله نوشتار حاضر قرار گرفت. جمع بندی به دست آمده این که امام هر چند به صورت پراکنده و نامنسجم، اما اندیشیده و ایده مند در باره ارزش و جایگاه علم تاریخ سخن گفته است.
ایشان هماهنگ با رویکرد قرآن کریم و اندیشمندان مسلمان، در باره شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ موضع گرفته و تاریخ را به عنوان "سرمشق زندگی انسانی" دانسته است. اما نکته مهم این که امام فراتر از این، به شرافت روشی دانش تاریخ هم توجه نموده است. موضوعی که مورد غفلت غالب اندیشمندان و تاریخ ورزان مسلمان در قرناقرون تاریخ اسلام و ایران قرار گرفته است. به ندرت اندیشمندی می توان یافت که برخلاف سلطه فکری مسلط، علاوه بر شرافت موضوعی و اخلاقی، بر شرافت روشی علم تاریخ هم توجه کرده باشد. اندیشه ای که برخلاف جریان مسلط تاریخ نگری در تمدن مسلمانان - با مرجعیت محمد بن جریر طبری- بوده و به سختی و در موارد نادری زیر سوال رفته است.
راقم سطور بر این عقیده است که مبنای فکری امام در اتخاذ چنین رویکردی در باره جایگاه دانش تاریخ در میان علوم دیگر، قرآن مجید و رویکرد این کتاب آسمانی به تاریخ به عنوان یکی از آیات محکمه برای رسیدن به رستگاری و سعادت انسانی است.
دکتر حسن حضرتی - استاد دانشگاه تهران
- ۹۲/۰۱/۰۱