بار الا ها خسته ام از زندگی
معصیت هایم شده شرمندگی
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب
توبه کردم توبه کردم بار الاه
زندگی و عمر خود کردم تباه
باب لطفت را به رویم بازکن
با عزیزانت مرا دمساز کن
بعد ازاین نجوا خدای نیک و زشت
روی برگ کاغذی به من نوشت
دوست داری مست و مجنونت کنم
تا ابد بر خویش مدیونت کنم
دوست داری همره جانان شوی
با خدای خویش هم پیمان شوی
می دهم بر دردهایت خاتمه
آشنایت می کنم با فاطمه
فاطمه کار خدایی میکند
فاطمه مشکل گشایی میکند
او کلید قفل های بسته است
او امید هر دل بشکسته است
انبیاء اولیاء مست وی اند
واله ومجنون و پا بست وی اند
امیرحسین میرحسینی
- ۰ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۳۷