دکتر مدرّسی در کتاب مکتب در فرایند تکامل میخواهد بگوید که بسیاری از این اعتقادات و افکار بعدها در شیعه به وجود آمده و از اول نبوده است.
o به نظرم ایشان نمیخواهد بگوید که همه عقاید شیعه دچار این فرایند بوده است. ایشان بر روی برخی از مفاهیم که دچار یکدگردیسی و تحول شده تکیه دارد، وگرنه ایشان هم هسته مرکزی یا نقطه عزیمت شیعه را میپذیرد که یک چنین چیزی بودهاست. اتفاقاً ایشان در این کار جدیدش ارکان فکر شیعه را، آن هم در کوفه دقیقاً به دوره بنی امیه برمیگرداند، یعنی به هیچوجه نمیخواهد بگوید که جنبههای ضدیت با آن طرف، بعدها پیدا شده است. لذا عقیدهاش در مورد کتاب سُلیم این استکه قطعاً تألیفش مربوط به حدود سال صد هجری است، یعنی در این حول و حوش تألیف شده است. و آنچه در این کتابآمده دقیقاً فکر جامعه شیعه در کوفه است، یعنی تمام این باورها، فکر شیعه ها بوده، اگرچه عقیده ایشان این است که سلیم بنقیس یک اسم مستعار است، ولی معتقد است که به هر حال یک شیعه، آن را در این دوره نوشته و علائمی در این کتاب هست که نمیتواند مربوط به دوره بنیعباس باشد و قطعاً مربوط به قبل از این دوره است، زیرا فقط اسم پنج امام در اینکتاب آمده و معلوم است که در دوره امام باقر(ع) نوشته شده است، یا مثلاً تعداد دشمنان اهل بیت را که نام میبرد به تعدادخلفایی است که تا آن موقع خلافت کرده بودند. ایشان هم معتقد است که این افکار و عقائد مربوط به آن دوره است، نهاینکه همه چیز تغییر و تطور کرده است. ولی خوب همه میدانند که به هر حال یک سری مسائل در شیعه هست که بسته به مقاطع و شرایط خاص زمانی پیدا شده یا بسط یافته است. شما ببینید در این 25 سال پس از انقلاب ما در باب وحدتحرفهایی زدیم که ممکن است روزی برداشت دیگری از آن بشود، گویا اعتقادات شکل دیگری یافته است. در گذشته ها هم شاید ضرورتی در همین حد اینها را وادار میکرده که موضع خاصی بگیرند.
دراین صورت آیا تاریخ معیاراست، یعنی راه به دست آوردن عقاید تاریخ است یا نه؟
- ۰ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۲