عاشقانه های یک علامه
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ب.ظ
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سمایش کشش لیلا برد
من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم راه
ذرّه ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خَسی بی سروپایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صَهبا زکجا بود مگر دست که بود
که درین بزم بگردید و دل شیدا برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابرویت مرا دید و زمن یغما برد
همه دل باخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
علامه سید محمد حسین طباطبایی
- ۹۱/۱۲/۰۴