ارمیای یار

ترک هوش کن که هوشیار در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد.(سید مرتضی آوینی)

ارمیای یار

ترک هوش کن که هوشیار در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد.(سید مرتضی آوینی)

ارمیا از ریشه رمی

رمی

افکندن چیزی را. پرتاب کردن .(لغتنامه دهخدا)

آیه «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى»

و....
ان شاء ا...

آخرین مطالب


ایران به راحتی اسلام را پذیرفت گرچه طبق معمول مدت زمانی به درازا کشید. تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی ها با نقاط دیگر این بود که در ایران تقریبا اکثریت مردم گرچه طی سه چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط دیگر که مانند اسپانیا بومیان غالبا مسیحی ماندند و باز در آن مسیحی‌ها مسلط شدند یا اگر اکثریتی اسلام آوردند جوامع ‌مسیحی بزرگی بر آیین خود باقی ماندند.

اشپولر می‌نویسد:  تقریبا تمام ایرانیان‌، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان‌، در مدت قرون ‌اندکی به اسلام گرویدند. در بین النهرین‌، سوریه‌، فلسطین‌، مصر و اسپانیا تا قرن‌های متمادی دسته‌های بزرگ مذهبی ‌مسیحی هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه نمودند، چنانچه در اسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و یا آن که به صورت دسته‌های کوچک‌تری پایداری نموده باقی ماندند (مثل مصر،سوریه‌، و فلسطین‌. (تاریخ ایران 1 /239 ـ 240)


گرایش سریع بسیاری از ایرانی‌ها به اسلام از لا به لای اخبار فراوانی به دست می‌آید. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. این اطلاع را عمدتا مدیون احسن التقاسیم  (2/640) هستیم. در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد:

1. دلایل فرهنگی از دلایل مهم این  تحول است به طوری که اسلام از نظر علمی موقعیت برتری و جاذبه بیشتری‌ در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آیین‌زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده بود. طبیعی بود که مردم درمقایسه میان این دو آیین می‌توانستند انتخاب بهتری داشته باشند، البته مشروط به آن که  شرایط دیگر هم فراهم باشد.

2. نکته دیگر دلایل نظامی است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پیروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهمیت داشت‌. مردمان گیلان و دیلمستان که مسلمانان در آغاز غلبه نظامی نداشتند، تا دو قرن بر آیین خویش بودند تا آن شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی توانست اسلام را در میان مردم رواج دهد. در کل شکست سیاسی یک قوم، زمینه را برای تغییرات فرهنگی و آیینی آماده می کند باز هم مشروط به آن که شرایط دیگر فراهم باشد.

3. نکته دیگر دلایل سیاسی است بیشتر با این اشارت که دولت ساسانی که پشتوانه آیین زرتشتی بود از بین رفت‌. دولت ساسانی دولت سیاسی ـ دینی بود. اکنون که حمله تازه ای با اتکای به آیین جدیدی صورت گرفته بود در درجه نخست آیین قبلی را به چالش می کشید و چون دیگر حامی سیاسی نداشت با مشکل روبرو می ساخت.

4. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. به روشنی باید گفت استقرار اعراب در ایران یکی از مهم ترین دلایل موفقیت اسلام در ایران بوده است‌. این استقرار گاه به صورت قبیله‌ای بود، چنان که محله‌ای را ‌به خود اختصاص می‌دادند. گاه نیز به صورت فردی بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند. گفتنی است که در بیشتر شهرهای ایران قبایل عربی اسکان داده شدند. یک نمونه شهر جرجان است که مساجدی که در دوران امویان به نام قبایل ساخته شد که از آن جمله مسجد بجیله‌، درمحله علی بن زهیر (مربعة علی بن زهیر) مسجد محارب‌، مسجد قریش‌، مسجد الحمراء المعروف بمسجد ابن ابی‌رافع‌، مسجد بنی اسد، مسجد العشیره المعروف به مسجد برجوب راه العطار، مسجد الموالی‌، مسجد خثعم‌، مسجدهمدان‌، مسجد بنی ضبه‌، مسجد الازد، مسجد بنی عجل‌، مسجد تیم بن ثعلبه‌، مسجد بنی سنان‌. و.... شماری دیگر است (تاریخ جرجان‌، ص 19). یعقوبی در کتاب البلدان گزارشی از انتشار قبایل عربی در شهرهای ایران به دست داده است. در این باره تاکنون تحقیق مستقل و مفصلی صورت نگرفته است.

در قم‌، طایفه اشعری‌ها ساکن شدند و نه تنها اسلام را منتشر کردند که تشیع را هم رواج دادند. گزارش حضوراعراب در ایران را یعقوبی به دست داده است‌.

البته گاهی بومیان از حضور اعراب ناخشنود بودند اما به تدریج با آنها انس گرفتند. مردم سغد در باره اعراب‌ می‌گفتند: این قوم با ما آمیخته‌اند و با آنها مانده‌ایم و از ما ایمن شده‌اند و ما نیز از آنها ایمن شده‌ایم (طبری 3 /596).

اما به صورت فردی‌، می توان به سفر سعید بن جبیر به اصفهان (طبقات المحدثین 1 / 367) اشاره کرد. یا ماندگار شدن واقد دراصفهان که ابوموسی اشعری او را مؤذن قرار داد و نسل او تا قرن سوم هنوز مؤذن بودند (طبقات المحدثین 1/359).

یک نکته شگفت این که هیجده نفر از صحابه به اصفهان آمده‌اند. علاوه بر این که بسیاری از ایرانی ها در عراق، صحابه پیامبر را ملاقات کردند. برای مثال خبر زیر از دیدار یک ایرانی با امام علی علیه السلام حکایت دارد:

داوود بن سلیمان الاصفهانی می گوید: قال‌: کنت مع ابی بکناسة الکوفه‌، فاذا شیخ اصلع علی بغلة له وردة یقال له دلدل‌، قد احتوشه الناس‌، فقلت: یا ابه! من هذا؟ قال هذا شاهن شاه العرب هذا علی بن ابی طالب (طبقات المحدثین 1 / 371).

اما در باره رواج اسلام در بخارا و دشواری های آن و حل آن با اسکان عرب در محلات اصلی شهر این عبارت جالب است:
هر باری اهل بخارا مسلمان شدندی‌، و باز چون عرب بازگشتندی‌، باز ردّت آوردندی‌. قتیبة بن مسلم سه بار ایشان ‌را مسلمان کرده بود، باز ردت آورده، کافر شده بودند. این بار چهارم قتیبه حرب کرده شهر را بگرفت‌. و از بعد رنج ‌بسیار اسلام آشکار کرد، و مسلمانی اندر دل ایشان بنشاند، به هر طریقی کار برایشان سخت کرد و ایشان اسلام راپذیرفتند به ظاهر و به باطن بت پرستی می‌کردند. قتیبه چنان صواب دید که اهل بخارا فرمود یک نیمه از خانه‌های ‌خویش به عرب دادند تا عرب با ایشان باشند و از احوال ایشان با خبر باشند تا به ضرورت مسلمان باشند. بدین ‌طریق مسلمانی آشکار کرد، و آثار کفر و رسم گبری برداشت و جِدّ عظیم می‌کرد و هر که در احکام شریعت تقصیری ‌کردی عقوبت می‌کرد، و مسجد جامع بنا کرد و مردمان را فرمود تا نماز آدینه آوردند تا اهل بخارا را ایزد تعالی‌ ثواب این خیر ذخیره آخرت او کناد.

همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. از آنجا که مساجد به جای‌آتشکده‌ها ساخته می‌شد به مرور از نفوذ زرتشتیان کاسته می‌شد. در طبقات المحدثین آمده است که معاویه شخصی را به‌ ولایت اصفهان گماشت برای خاموش کردن آتش آتشکده ها: لاطفاء النیران.

قوم اسکان یافته در یک شهر قوم غالب بودند و دیگران مغلوب. با همه حرمتی که اسلام توصیه کرده بود گاه به بهانه های مذهبی نوعی تبیغض اعمال می شد. آنچه مسلم بود اعراب امنیت می خواستند و تلاش می کردند تا در عهدنامه هایی که دارند این مسأله را بگنجانند.

در عهدی که با اصفهانی ها بسته شد آمده است‌: میزان جزیه در هر سال به‌اندازه توان شماست که هر فرد بالغ باید آن را به مأمور پردازد. و بر شماست راهنمایی مسلمان و اصلاح راه ومیزبانی او در شبانه روز و سوار کردن مرد پیاده تا یک منزل‌. و بر هیچ مسلمانی سلطه مجویید و مسلمان را خیرخواه باشید و بگاه داشت پیمان و وفای به پیمان بر عهده شماست‌. مادام که چنین کنید در امانید. و هرگاه دگرگون کردید، یا دیگری چنین کرد و او را تسلیم نکردید دیگر در امان نیستید و هر که مسلمانی را دشنام دهد کیفر بیند و اگر او رابزند خونش بریزیم‌. (اخبار اصبهان‌، ترجمه فارسی‌، ص 139 ـ 140).

در این معاهده آثار ایرانی ستیزی که ناشی از نگرش تبعیض آمیز امویان و حتی اندکی پیش از آن بود دیده می شود.
در باره محله تازیان در یزد گفته شده است که این محل از همان زمان آمدن اعراب ایجاد شده است (فرهنگ ایران زمین 16  : 139)
سکونت اعراب در قزوین در مقایسه با بسیاری از نقاط دیگر قابل توجه بود. در این باره می توان به سابقه طوایفی که در گذشته در این شهر مرزی جهان اسلام بوده اند مراجعه کرد. 

مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها

مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها به میهنشان را باید دلیلی برای رشد اسلام گرفت‌. مثلا سلمان در زمان عمر بن ‌خطاب به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است‌ که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثین 1 / 333). وثاب نامی که از موالی ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به کاشان بازگشته است‌. (طبقات المحدثین 1 / 333، 355 ـ 357)

نافع بن ابی نعیم مقری‌ء اهل مدینه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابی‌الزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات‌ المحدثین 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به  جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصل‌اند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی، یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند. یک نمونه شگفت حمران بن ابان است. ابن قتیبه (م 276) در باره وی می نویسد: او از اسرای عین التمر از زمان خلافت ابوبکر است. وی یهودی بود و نامش طویدا. عثمان او را خرید و آزاد کرد و کاتب او شد. زمانی بر او غضب کرد و وی را به بصره فرستاد و عامل او در آنجا بود. وقتی مصعب کشته شد او بصره را تصرف کرد تا آن که خالد بن عبدالله قسری از او گرفت. حجاج که آمد صدهزار درهم از او گرفت اما با حمایت عبدالملک پول برگردانده شد. وی زنی عرب گرفت و فرزندانش هم بعدها زن عرب گرفتند (المعارف، ص 248).

جالب است که اسم پدر او «ابا» بوده که به عمد به «ابان» یعنی نامی عربی تغییر کرده است. حتی «التمری» که اشاره به اسارت این یهودی در عین التمر بوده به «النمری» که طایفه ای عرب است تغییر یافته است. حتی زمان مصعب بن زبیر یعنی در دهه شصت قرن اول، مصعب به او گفت: یابن الیهودیه انما انت علج نبطی سبیت من عین التمر (تاریخ الطبری: 6: 154).

هدف از ارائه این نمونه آن است که برخی از این اشخاص به سرعت توانستند جایگاهی در مراکز حساس بر عهده بگیرند. 

ادامه دارد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی